رفتن دخملم به امام زاده صالح
امروزجمعه 8اذرازصبح که مامانم زنگ زد بریم امامزاده حوصله نداشتم گفتم نمیام...امان از آرشین که عزمش را جزم کردبریم.ودراخر ماهم تسلیم آرشین شدیم.......
آرشین باخاله مهرآسا،خیلی هم دوستش داره.......
اینم عکس آرشین خاله نگار،این خاله هم همیشه به گوش به فرمان آرشین هستش...
اینم مامانی آرشین که اگه هرروزهمدیگه رونبینن روزشون شب نمیشه......
اینم من هستم که الآن آرشین بامن قهره!..............با یه من عسلم نمیشه خوردش!....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی